باید رفت

باید رفت

                    چگونه است حال من، با غم ها می سازم، باکنایه ها می سوزم، به آدم هایی که مرا شکستند!!!!! مادر عزیزم!  با آنها چه کنم؟ آره راست میگی می گذارم و می گذرم ... با...

19 مردادماه دومین سالگرد سقوط هواپیمای انتونوف-140

19 مردادماه دومین سالگرد سقوط هواپیمای انتونوف-140

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت می شد کاش بودی تا سر برروی شانه های مهربانت می گذاشتم و درهایم را به گوش تو می رساندم بدون تو زندگی برایم عذاب است بدون تو این خانه دیگر صفایی ندارد. دومین سالگرد عادله نریمانی و کلیه کادر پرواز ه...

سالگرد سقوط انتونوف-140

سالگرد سقوط انتونوف-140

دو سال پیش بود که هواپیمای آنتونوف 140 در نزدیکی فرودگاه مهرآباد سقوط کرد و ما عزیزانمان را از دست دادیم یاد و خاطرشان بخیر،چه کسی فکر می کرد این اتفاق اینقدر ساده در کنارمان اتفاق بیفتد لازم دانستم یادآوری کنم تا فاتحه ای برای عادله نریمانی و کلیه کاد...

سالگرد عادله جان

سالگرد عادله جان

دومین سالگرد عادله عزیز تسلیت باد دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک چیزی برای ما باقی نگذاشت هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم.

مادر که رفت

مادر که رفت

ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺧﺎﻧﻪ ، ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﭘﺪﺭ ، ﺟﺮﺍﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﻫﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺍﺵ ﮔﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﯿﻦ ﺍﺷﮏ ﻫﺎ ﻭ ﭘﻠﮏ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﻫﺎ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺟﺎﻕ ﺩﯾ...

گهواره

گهواره

مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا. آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به لرزه درمی‌آید. و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند: لالای...

فقیر

فقیر

 نبودنِ تــو فقط نبودنِ تو نیست نبودنِ خیلی چیزهاست... کلاه روی سَرمان نمی‌ایستد! شعر نمی‌چسبد... پول در جیب‌مان دوام نمی‌آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب............. " ما بی‌تو فقیر شده‌ایم " مادر....

چادر مادر

چادر مادر

بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم. نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود ! شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر...

دلتنگی

دلتنگی

میدونی دلتنگی یعنی چی؟ دلتنگی یعنی اینکه: بشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی .. اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت .. ولی چند لحظه بعد ... شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت...

شاخه گل

شاخه گل

 امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم این اشک های من از سردلتنگی است دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت کاش بودی... امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم می دانم جای تو خوب است وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند ...