نقاشی

نقاشی

ﺩﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ  ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ  ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ  ﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ  ﺩﻝ ﻣﻦ ... ﭼﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ! ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ ! ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ! ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺪ ! ﺩﻝ ﻣﻦ ... ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﮐﺎﻫﮕﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ  ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ و ﺳ...

آری تو رفتی...

آری تو رفتی...

عزیزکم ،هر لحظه با یادت زنده ایم،پنجشنبه هر هفته خاطر تو ما را می آزارد،یاد لحظه لحظه با تو بودن همچون طلسمی بر روح و جان ما نهاده شده است ،عادله جان هنوز مرگ تو ما را بهت زده کرده،هنوز به مرحله پذیرش نرسیدیم ،عزیزم از خدا برایت آمرزش و طلب صبر برای خا...

دلتنگتم مامان جونم

دلتنگتم مامان جونم

سلام مامان جونم مامان منو به کیه سپرده ی رفتی مامان تو که میدونستی بدونه تو نمیتونم چطور از دلت اومد تنهام بزاری خدا چرا بهم رحم نکرد خدا خودت خوب میدونی بی مادری سخته این چه دردی بود خدایا بدترین درد هستش بی مادری که درمون نداره تا کی باید حسرت دیدار ...

دلنوشته ای درباره مادر

دلنوشته ای درباره مادر

دلنوشته ای از امیر علیپور: سلام سخنی با شما دوست عزیز : دیروز به مادرم زنگ زدم بعد از مرگش تلفن ثابت خانه اش را جمع نکردیم نمی خواهم ارتباطمان قطع شود هر وقت دلم هوایش را میکند بهش زنگ میزنم تلفنش بوق میزند بوق میزند بوق...

19 مردادماه دومین سالگرد سقوط هواپیمای انتونوف-140

19 مردادماه دومین سالگرد سقوط هواپیمای انتونوف-140

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت می شد کاش بودی تا سر برروی شانه های مهربانت می گذاشتم و درهایم را به گوش تو می رساندم بدون تو زندگی برایم عذاب است بدون تو این خانه دیگر صفایی ندارد. دومین سالگرد عادله نریمانی و کلیه کادر پرواز ه...

سالگرد سقوط انتونوف-140

سالگرد سقوط انتونوف-140

دو سال پیش بود که هواپیمای آنتونوف 140 در نزدیکی فرودگاه مهرآباد سقوط کرد و ما عزیزانمان را از دست دادیم یاد و خاطرشان بخیر،چه کسی فکر می کرد این اتفاق اینقدر ساده در کنارمان اتفاق بیفتد لازم دانستم یادآوری کنم تا فاتحه ای برای عادله نریمانی و کلیه کاد...

سالگرد عادله جان

سالگرد عادله جان

دومین سالگرد عادله عزیز تسلیت باد دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک چیزی برای ما باقی نگذاشت هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم.

مادر که رفت

مادر که رفت

ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺧﺎﻧﻪ ، ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﭘﺪﺭ ، ﺟﺮﺍﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﻫﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺍﺵ ﮔﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﯿﻦ ﺍﺷﮏ ﻫﺎ ﻭ ﭘﻠﮏ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﻫﺎ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺟﺎﻕ ﺩﯾ...