سالگرد عادله جان
دومین سالگرد عادله عزیز تسلیت باد دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک چیزی برای ما باقی نگذاشت هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم.
دومین سالگرد عادله عزیز تسلیت باد دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک چیزی برای ما باقی نگذاشت هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم.
به پاس آن همه مهر و وفایت حقیر است این محبتها برایت ندیدم در جهان بهتر ز مادر سر و جانم همه بادا...
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺧﺎﻧﻪ ، ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﭘﺪﺭ ، ﺟﺮﺍﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﻫﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺍﺵ ﮔﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﯿﻦ ﺍﺷﮏ ﻫﺎ ﻭ ﭘﻠﮏ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﻫﺎ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺟﺎﻕ ﺩﯾ...
دغدغهء روزمره ام ، بودن توست ! نفس کشیدنت .. ایستادنت .. خندیدنت .. "مــــــــــادرم" تو باشی و خدا دنیا برایم بس است ...
مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا. آنگاه که مادر، گهواره را تکان میدهد ، عرش خدا به لرزه درمیآید. و همهی فرشتگان سکوت میکنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند: لالای...
نبودنِ تــو فقط نبودنِ تو نیست نبودنِ خیلی چیزهاست... کلاه روی سَرمان نمیایستد! شعر نمیچسبد... پول در جیبمان دوام نمیآورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب............. " ما بیتو فقیر شدهایم " مادر....
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم. نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود ! شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر...
میدونی دلتنگی یعنی چی؟ دلتنگی یعنی اینکه: بشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی .. اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت .. ولی چند لحظه بعد ... شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت...
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم این اشک های من از سردلتنگی است دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت کاش بودی... امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم می دانم جای تو خوب است وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند ...
مادر امروز روز توست ، مادر امروز تمام گُل های عالم در مقابل گُل روی تو ، چه بی رنگ و بی بویند.
سلامتی مادری که: هم مادر بود، هم پدر هم مریض بود، هم سالم هم گـرسنه بود، هم سـیر هم خسته بود، هم سرحال هم پـــــــیر بود، هم جـــــــوان هم دل شکسته بود، هم دل زنده قسمت اول هر جمله واقعیت بود... ولی قسمت دوم هر جمله اون چیزی بود که اون میخواست ما فکر...
باز آمدم به پرسش حال تو، ای امید ای مادری که هر نفسم، گفتگوی توست باز آمدم که بوسه زنم بر مزار تو ای قبلهای (مادری) که جان و دل من به سو...
بگو مادر هنوز یادی از ما میکنی یا نه ؟ درون خاک تیره وا عزیزا میکنی یا نه؟ به هر دردی که گشتم مبتلا کردی مداوایم غم بی مادری را هم مدوا میکنی ...
یاد ایامی که مادر داشتم افسری زیبنده بر سر داشتم زندگی با او مرا افسانه بود روشنی بخش دلم در خا...
مادر به خدا ماه در این خانه که تو بودی روشنگر این کلبه ویرانه تو بودی از خاطر دل ها نرود یاد تو هرگز ای آن به نیکی همه افسانه ت...